ناسيوناليسم چيني
در آغاز قرن بيست و يکم، نظام قدرت در سطح جهان در دوره انتقال طولاني بسر مي برد؛ دوران روشني نظام بين المللي با پايان جنگ سرد به اتمام رسيد. در دو دهه اي که از پايان جنگ سرد مي گذرد، بازيگران متعدد و متفاوتي
نويسنده: دکتر سيد محمدکاظم سجاد پور
در آغاز قرن بيست و يکم، نظام قدرت در سطح جهان در دوره انتقال طولاني بسر مي برد؛ دوران روشني نظام بين المللي با پايان جنگ سرد به اتمام رسيد. در دو دهه اي که از پايان جنگ سرد مي گذرد، بازيگران متعدد و متفاوتي نسبت به گذشته وارد تعاملات و کنش و واکنشهاي بين المللي شده اند و به تدريج اهميت و حساسيت پيدا کرده اند. قدرت در سطح بين المللي، حالت رنگين کماني پيدا کرده است. هر چند آمريکا تمايل داشته و دارد که کل رنگين کمان قدرت را نقاشي و طراحي کند، اما الزاماً خواست آن بازيگر، با واقعيت هاي عصر حاضر هماهنگي ندارد. در اين ميان چين به مرور در عرصه هاي گوناگون بين المللي قدرت گرفته و از نظر پايه هاي قدرت، ارتقاي سطح يافته است.
يکي از برجستگي هاي سياست بين الملل معاصر، مطرح شدن چين به عنوان بازيگري تازه نفس و متفاوت با ساير بازيگران جهاني است که کمتر موضوعي در مباحث بين المللي و استراتژيک مانند آن حساس و جذاب به نظر مي رسد. چرا که در عين روشني در مطرح شدن و مطرح بودن چين به عنوان کنشگري فعال در عرصه بين المللي، ابهامهاي فراواني در خصوص مسير و روند آينده اين کشور در عرصه هاي داخلي و خارجي وجود دارد. چين که زماني چندان از نظر خبري مطرح نبود، در حال حاضر در صدر اخبار و تحولات بين المللي قرار گرفته است.
چيني ها با اتخاذ مواضع سرسختانه و ناسيوناليستي در روابط دو جانبه خود با کشورهاي غربي و همچنين در اجلاسهاي بين المللي، نقل هر محفل شده اند. در ميان پژوهشگران امور بين المللي اين اجماع به وجود آمده که چين در بيان ديدگاه هاي خود، فعال تر و پرخاشگر شده است. و « خود مطرح کردن » (1) چين، واقعيتي انکار ناپذير و تا حدودي با رويه و روش اين کشور در دهه هاي معاصر متفاوت است. پرسش هايي که در اين ميان بيش از همه برجسته مي نمايد اين است که خود مطرح کردن چيني ها و مطرح شدن بيشتر اين کشور در سرتاسر جهان را چگونه مي توان تجزيه و تحليل کرد؟ نمودها و نمادهاي اين مطرح کردن و مطرح شدن چيني ها کدامند؟ ريشه هاي اين پديده کجاست؟ و چه ارتباطي با بين اين پديده ها و ناسيوناليزم چيني وجود دارد؟
در پاسخ به اين سؤالات بايد در نظر داشت که رفتارهاي داخلي و خارجي چين، روشن مي کند که چيني ها از سنت کم سر و صدا بودن گذشته خود فاصله گرفته اند. به علاوه موقعيت جهاني امروز چين با گذشته متفاوت بوده و بر آمدن بين المللي و فعاليت گرايي اجتناب ناپذير چيني ها، حساسيت نسبت به چين را در همه جا بالا برده است. سر و صداهايي که در روابط آمريکا و چين به راه افتاده، در اين ميان جلب توجه مي کند. اعلام فروش 6/4 ميلياردي سلاح توسط آمريکا و کمپاني هاي تسليحاتي اين کشور به تايوان، شايد شديدترين واکنش را در ميان مسئولان چيني در مقايسه با موارد مشابه به دنبال داشت. چيني ها اعلام کردند، کمپاني هايي را که سلاح به تايوان مي فروشند تحريم خواهند کرد. چين نسبت به ديدار اوباما و دالايي لاما رهبر تبت نيز حساسيت بيشتري در مقايسه با گذشته نشان داده است. ميان چين و آمريکا، تنشهاي تجاري جديد بر سر بستن تعرفه بر لاستيک صادراتي چين به آمريکا و عکس العمل تحريم واردات مرغ از آمريکا توسط چين، جلوه جديدي از پافشاري پکن بر مواضع خود قلمداد شده است.
موارد مطرح شدن چيني ها و اصرار آنها، تنها در روابط آمريکا و چين خلاصه نشده است؛ بلکه روابط هند و چين هم به دليل مخالفت چيني ها با فعاليتهاي دالايي لاما در خاک هند عليه چين، علايمي از تنش را نشان مي دهد. به علاوه ميان هند و چين در عرصه اقيانوس هند، رقابتي نظامي و استراتژيک در گرفته است. در اين ميان ناظران امور چين، از تمايل اين کشور به افزايش حضور نظامي و بکارگيري نمايشي قدرت نظامي توسط آن کشور سخن مي گويند.
در عرصه مناسبات چند جانبه و بين المللي، چين با روش دولت اوباما براي اعمال فشار بيشتر بر ايران از طريق شوراي امنيت و صدور قطعنامه جديد مخالفت کرده است؛ به گونه اي که يکي از اهداف سفر هيلاري کلينتون، وزيرخارجه امريکا به کشورهاي عربي حاشيه جنوبي خليج فارس در نيمه فوريه 2010، متقاعد کردن کشورهاي عربي ياد شده براي اعمال فشار بر چين به منظور همراهي با آمريکا در شوراي امنيت عليه ايران اعلام شده است. در 20 سالي که از پايان جنگ سرد مي گذرد و در اين سالها که شوراي امنيت نقش فعال تري يافته، چيني ها به طور نسبي همراه آمريکا بوده اند و در نهايت تعديلهاي اندکي را در قطعنامه هاي پيشنهادي آمريکا به وجود مي آوردند. هر چند در حال حاضر نيز به يقين نمي توان گفت که چين در برابر آمريکا در شوراي امنيت ايستادگي مي کند، اما ميزان مخالفت آن ها با قطعنامه آمريکا و گروه غرب، دست کم تا اين لحظه، بيش از گذشته است. همچنين بايد در نظر داشت در يکي ديگر از عرصه هاي ديپلماسي چند جانبي، يعني کنفرانس سران درباره تغييرات آب و هوا در دسامبر 2010 در کپنهاگ، چيني ها در پيگيري منافع خود تا آستانه شکست نهايي کنفرانس در مخالفت با غرب و آمريکا پيش رفتند و سرانجام کنفرانس آن نشد که گروه غرب مي خواست.
در عرصه هاي داخلي نيز چين نسبت به گذشته تندتر شده است و گزارشهاي گروههاي حقوق بشري، از سرکوب بيشتر سخن مي گويند. از سرکوب مسلمانان اويغور گرفته تا سانسور گوگل در اينترنت، سرسختي چيني ها و تحمل ناپذيري آنها در حوزه مناسبات حقوق بشري، افزايش يافته است. نفس اين سرکوبها، چين را در اخبار و گزارشهاي بين المللي بيش از گذشته مطرح کرده است. تصوير بين المللي چين در پي مطرح شدنها و مرح کردنهاي عامدانه چيني ها، دگرگون شده و چين ستيزي و حساسيت نسبت به رفتار چيني ها، دگرگون شده و چين ستيزي و حساسيت نسبت به رفتار چيني ها در گوشه و کنار جهان در مقايسه با دهه هاي پيشين، شدت يافته است. حتي گفته مي شود که در برخي از کشورهاي آفريقايي، اين نگرش در حال شکل گيري است که چين در پي غارت منابع طبيعي آفريقاست.
مجموعه آنچه ذکر شد، روشن مي کند که موقعيت بين المللي چين در دو بعد نگاه جهان به چين و نگاه اين کشور به ديگران، علايمي از تغيير جدي را به خود گرفته است. اما ريشه هاي اين تغيير کجاست و چه ارتباطي با ناسيوناليزم جديد چيني دارد؟ در پاسخ بايد گفت که حس اعتماد به نفس بين المللي چيني ها افزايش يافته است، اما حد و مرز اين اعتماد به نفس، مشخص بوده و به نظر مي رسد که چيني ها قصد ندارند به عنوان منازعه گر در قبال نظام و هنجارهاي بين المللي شناخته شوند. آنها با اعتماد به نفس به دست آمده سعي در افزايش سهم خود در مديريت نظام بين المللي دارند.
در بررسي، جزئيات اين گزاره ها را درباره سياست خارجي چين مي توان مطرح کرد. نخست، در اينکه چين اعتماد به نفس قابل ملاحظه اي در عرصه جهاني يافته است ترديدي نيست و نوعي اجماع را در ميان پژوهشگران مبني بر اينکه در مقايسه با گذشته، چين عرض اندام بيشتري مخصوصاً در رابطه با آمريکا از خود نشان مي دهد، مي توان يافت. دوم در مورد ريشه اين اعتماد به نفس دلايل گوناگوني عرضه مي شود. يکي از اين علتها، موفقيت نسبي چين در گذر از بحران مالي جهاني اخير است.
اقتصاد چين به طور نسبي نسبت به ساير اقتصادهاي بزرگ، حداقل آسيب را ديد و پکن توانست از پيچ تلاطم بحران مالي، بهتر از ديگران عبور کند. در همين زمينه، برخي بر اين باورند که چين احساس مي کند، آمريکا و غرب در نقطه قوت قرار ندارند. ولذا چين از اين ضعف مي تواند بهره برداري کند. چالشهاي غرب از يک سو و موفقيت هاي اقتصادي چين از سوي ديگر، شرايطي را به وجود آورده است که چين احساس مي کند حرفي براي گفتن دارد. در اين خصوص بايد يادآور شد که اخيراً اصطلاح « اجماع پکن » (2) توسط برخي از محافل رسانه اي و پژوهشي غربي مطرح شده است. اکونوميست 6 فوريه 2010 ( 17/ 11/ 88 ) مي نويسد که در حاشيه کنفرانسهاي جهاني از اجماع پکن سخن به ميان مي آيد. اجماع پکن در مقابل مفهوم « اجماع واشنگتن » به کار مي رود. اجماع واشنگتن به نسخه هاي اقتصادي - سياسي بانک جهاني و صندوق بين المللي پول که در آن ها ترکيبي از اقتصاد سرمايه داري و مناسبات دمکراتيک براي بهبود شرايط اقتصادي کشورهاي مختلف توصيه مي شود، اطلاق شده است. اجماع پکن، هر چند نسخه اي مشابه توصيه نامه هاي بانک جهاني و صندوق بين المللي پول، نه به لحاظ شکل و نه به لحاظ محتوا قلمداد نمي شود، ولي به طور نانوشته، ترکيب سرمايه داري، اقتدار گرايي و سرکوب آزادي هاي سياسي و مدني را با هم مي آميزد که گاه از آن با عنوان « سرمايه داري اقتدارگرا » (3) ياد مي کنند. اينکه سرنوشت نهايي اين مسير اقتصادي سياسي به کجا مي انجامد، هنوز روشن نيست. عده اي از پژوهشگران، چين را ابر قدرت لرزان (4) مي نامند، ولي به رغم ابهام در مورد آينده، اين حس چيني ها تقويت شده که مي توانند رشد اقتصادي را با سرکوب سياسي ادامه دهند و غرب در موقعيتي نيست که بتواند مانعي در مسير آنها شود.
در وراي تمامي اين حسها، ناسيوناليزم چيني خود را بازتعريف و بازتوليد کرده است. ناسيوناليزم، در تمامي ملتهاي کهن و به ويژه ملتهايي که از سرزمين خود در مقابل تهاجمات خارجي دفاع کرده، نيروي قوي و مؤثر بوده و چين در زمره اين ملتهاست. کمونيزم چيني، پيوسته رنگ و بوي سرزميني داشته و به ندرت حالت انترناسيوناليستي به خود گرفته است. ناسيوناليزم چيني در طول تاريخ، نشيب و فرازهاي خود را داشته و شرايط عمومي چين، در ميزان اثرگذاري آن بر مناسبات داخلي و خارجي، تأثيرات متفاوتي در زمانهاي مختلف داشته است. در شرايط کنوني، حس اعتماد به نفس چيني ها به سبب کارآيي اقتصادي خود، ناسيوناليزم در رفتار بين المللي را تبديل به عاملي مهم کرده است.
اما به رغم « خود مطرح کردن » و اعتماد به نفس نشان دادنها، ناسيوناليزم، در مناسبات خارجي و بين المللي چين، حالت پرخاشگرانه و بر هم زننده تعادلهاي منطقه اي و بين المللي را ندارد. چين، مستحکم تر در عرصه بين المللي سخن مي گويد، اما در پي جنگ با آمريکا و غرب نيست. اين کشور در پي افزايش سهم در تصميم گيري هاي بين المللي و جهاني است. يکي از راههاي دستيابي به نقش مؤثرتر، نشان دادن استحکام بيشتر در موضعگيري ها و رفتار سياست خارجي است.
پينوشتها:
1. Self Assertiveness
2.Beiging Consensus.
3. Authoritian Capitalism.
4.Fragile Superpower
سجاد پور، سيد محمدکاظم؛ (1391)، سياست خارجي و دنياي پرتلاطم، تهران: نشر اطلاعات، چاپ اول.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}